• بازگشت به صفحه اصلی
  • dinsdag 5 februari 2008

    بخش دوازدهم آفتاب عشق: میراث مولوی

    بخش دوازدهم آفتاب عشق: میراث مولوی

    آرامگاه مولانا در قونیه

    در برنامه یازدهم داستان مولوی به آنجا رسید که او بر اثر یک بیماری درگذشت و قونیه را چنان به سوگ نشاند که اهل این شهر از هر فرقه و نژادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند و گریستند.

    در این برنامه ادامه راه مولوی و آثار و اندیشه های برجای مانده از او را بررسی می کنیم.

    مولوی در سال ۶۷۲ هجری قمری در سن ۶۸ سالگی در قونیه بر اثر یک بیماری در گذشت.

    محب بارش، استاد دانشگاه کابل می گوید: "مریضی مولانا به اصطلاح امروز شبه محرقه (تیفوئید یا حصبه) بوده است. او دائما در تب می سوخت و هر کاری که طبیبان کردند نتوانستند تب او را پایین بیاورند و وقتی مولانا وفات می کند، قونیه واقعاً در یک سکوت فرو می رود."

    شب عروس

    شادمانی
    حسن کرت
    زمانی که مولانا زنده بود، از مریدان درخواست می کرد که در مرگش سوگواری نکنند و این واقعه را با شادمانی برگزار کنند. به همین دلیل در میان پیروان مولانا، سالروز مرگ او را هنوز "شب عروس می نامند
    حسن کرت
    مولوی در وصیتنامه خود از مریدان و شاگردان خود خواسته بود که هنگام مرگ او بی قراری نکنند و شب مرگ او را شب عروس بنامند.

    این سنت هنوز هم، به گفته دکتر حسن کرت، استاد دانشگاه آنکارا، در میان پیروان مولوی حفظ شده است.

    او می افزاید: "زمانی که مولانا زنده بود، از مریدان درخواست می کرد که در مرگش سوگواری نکنند و این واقعه را با شادمانی برگزار کنند. به همین دلیل در میان پیروان مولانا تا هنوز سالروز مرگ او را شب عروس می نامند."

    ولی آفتاب طالع مولوی پس از درگذشت و یا به اصطلاح عارفان "جامه بدل کردن"، نه تنها به خاموشی نگرایید، بلکه روز به روز عالمگیرتر و گسترده تر شد.

    راهی را که مولوی آغاز کرد، پس از درگذشت او به وسیله عارفان و شارحان آثار و اندیشه های او به دیگر نقاط جهان منتقل شد.

    در این میان نقش حسام الدین چلبی، آخرین دوست و یار تمام لحظه مولوی، بسیار برجسته است.

    حسام الدین چلبی به عنوان کاتب مثنوی و جانشین مولوی تا آخرین ساعات حیات تلاش کرد تا افکار و اندیشه های مولوی با امانت داری کامل به نسل های دیگر منتقل شوند.

    حسام الدین چلبی ۱۱ سال پس از درگذشت مولوی به یار از دست شده خود می پیوندد.

    محب بارش، استاد دانشگاه کابل، می گوید: "حسام الدین چلبی روزی در باغش نشسته بود که یکی از مریدان خبر می آورد که قبه زیارت مولانا خراب شده است. چلبی سخت اندوهگین می شود و می پرسد چند سال از رحلت مولانا گذشته است؟ می گویند ده سال و این سال یازدهم است. او می گوید چگونه یازده سال بی او توانستیم بسر بریم، زود است که ما هم به او بپیوندیم و همان است که بیمار می شود و روزی که قبه زیارت مولانا دوباره ترمیم می شود او جان به جان آفرین تسلیم می کند."

    میراث مولوی

    دکتر توفیق سبحانی
    دکتر سبحانی می گوید در دیوان کبیر غزل هایی است که همسان مثنوی معنوی است
    میراثی که مولوی از خود برای نسل های بعد برجای گذاشت، افزون بر نوعی عرفان طربناک، پنج جلد کتابی است، که به گفته دکتر توفیق سبحانی، علیرغم شکل های متفاوت هر اثر، خط واحد فکری مولوی را بازتاب می دهند.

    دکتر سبحانی می گوید: "مولانا پنج کتاب دارد: دو تا به شعر و سه تا به نثر. مثنوی معنوی را مولانا برای افکار تعلیمی خود اختصاص داده بود. در دیوان کبیر غزل هایی است که همسان مثنوی معنوی است. مکتوبات را نمی شود به عنوان کتاب قبول کرد. مجالس السبعه مربوط به جوانی و دوران اولیه زندگی مولاناست که همانند کتاب پدرش معارف آن را نوشته و مجموعه ای از سخنرانی ها و خطابه های مولانا است. همه این پنج کتاب به شمول نامه ها خط فکری مولانا را از اول تا آخر نشان می دهند."

    مولوی کتاب مثنوی را ظرف بیشتر از ۱۲ سال به پایان رسانده است. می گویند پس از پایان دفتر ششم مثنوی مولوی مدت زیادی نزیست.

    مثنوی

    مثنوی چگونه کتابی است؟

    اسدلله حارس، از استادان دانشگاه بلخ، مثنوی را کتابی فراگیر در معارف زمان مولانا می داند.

    او می گوید: "از دیدگاه مسایل اجتماعی، اخلاقی، زند گی مردم، روانشناسی، تاریخ، جامعه شناسی وحتی مسایل گسترده طنزی مثنوی معنوی بیانگر وضعیت سیاسی، اجتماعی، فکری وفلکلور آن عصر است."

    شکل و پرداخت مثنوی نیز به این اثر ویژگی ساختاری بخشیده و آن را از دیگر کتاب های مشابه آن متفاوت می سازد.

    مثنوی و قرآن

    بهاء الدین خرمشاهی
    آقای خرمشاهی ساختار ویژه مثنوی و تاثیراتی که از قرآن کریم گرفته است، تاکید می کند
    بهاءالدین خرمشاهی، قرآن پژوه و اندیشمند ایرانی، که در زمینه تاثیر قرآن برمثنوی و دیگر آثار مولانا کتابی نگاشته، بر ساختار ویژه مثنوی و تاثیراتی که از قرآنکریم گرفته است، تاکید می کند.

    او می گوید: "استاد شاد روان بدیع الزمان فروزانفر فرموده اند که ساختار گسسته نمای ظاهری و باطنا پیوسته و نه خطی، بلکه حلقوی داستان در داستان و سخن در سخن مثنوی شباهت سبکی و ساختاری با قرآنکریم دارد. این بنده با همکاری یک حافظ کل قرآن کریم - آقای مهندس سیامک مختاری- کوشیدیم و کتابی تالیف کردیم که منتشر شده و چند چاپ هم شده از سوی نشر قطره به اسم "قرآن و مثنوی."

    آقای خرمشاهی می افزاید: "با کمی تقریب و احتیاط این عدد را یاد می کنم که درحدود بیش از ۲۴۰۰ آیه و عبارت قرآن را ما یافتیم که گاه مکرر در چند هزار بیت مثنوی آمده است. البته نه همه بیتهای مثنوی، که این هم طبیعی است. زیرا مثنوی ۲۶۰۰۰ بیت است و در مثلاً سه - چهار هزار بیت مثنوی این اثر گذاری را می بینیم.

    این اثرگذاری هم چند نوع است. گاهی اقتباس است؛ یعنی از معنا گرفته -یعنی معنایش را از قرآن گرفته- و گاهی تضمین است مثلاً -پس عدم گردم عدم چون ارغنون/ گویدم که اناالیه راجعون- یا مثلاً لیس لل انسان الا ما سعی. این عیناً آیه قرآن است و خوب این با وزن رمل مسدس هم برابر بوده و مولانا آورده و نظایر اینها بسیار است."

    از سوی دیگر مثنوی به دلیل نداشتن نام، کتابی است که در سنت مثنوی سرایی ادبیات دری پیشینه ندارد و آن را از آثار مشابه متمایز می کند . همچنین این کتاب که آن را مولانا عبدالرحمان جامی، شاعر و عارف سده نهم هجری، قرآن زبان پهلوی خوانده، بدون حمد و ثنای خدا و پیامبر آغاز می شود، که به نوعی عدول از سنت مثنوی سرایی زمان خود است.

    تشابه با احیا العلوم

    شبیه مثنوی
    رفیع جنید
    اگر خواسته باشیم کتابی شبیه مثنوی در ادبیات پارسی بیابیم آن کتاب احیا العلوم محمد غزالی است. یعنی آن غایت هایی که مولانا در مثنوی به دنبال آن است، در احیا العلوم نیز مشاهده می شود. تفاوتی که وجود دارد این است که ما در احیا العلوم الدین با محقق و عالم و فیلسوفی رو به رو می شویم که با نظم و ترتیب به تحقیق در علوم دین می پردازد و می خواهد از دید فقهی مسایلی را به مخاطب عام ارائه بدهد . ولی در مثنوی مخاطب مخاطب خاص است
    رفیع جنید
    رفیع جنید، شاعر و نویسنده افغان، از تشابه مثنوی با کتاب احیا علوم الدین امام محمد غزالی سخن می گوید و حکایت گوییهای مولوی را در مثنوی همگون با کتاب های مقدس می داند.

    او می گوید: "اگر خواسته باشیم کتابی شبیه مثنوی در ادبیات پارسی بیابیم آن کتاب احیا العلوم محمد غزالی است. یعنی آن غایت هایی که مولانا در مثنوی به دنبال آن است، در احیا العلوم نیز مشاهده می شود. تفاوتی که وجود دارد این است که ما در احیا العلوم الدین با محقق و عالم و فیلسوفی رو به رو می شویم که با نظم و ترتیب به تحقیق در علوم دین می پردازد و می خواهد از دید فقهی مسایلی را به مخاطب عام ارائه بدهد . ولی در مثنوی مخاطب مخاطب خاص است."

    مثنوی، هرچند به گفته بسیاری از مولوی پژوهان، تنها در شش دفتر تهیه شده؛ ولی امروزه دفتر هفتمی نیز به مثنوی نسبت داده می شود.

    دفتر هفتم؟

    داکتر توفیق سبحانی دفتر هفتم را از آن مولوی نمی داند و معتقد است که این دفتر نباید چاپ شود.

    او می گوید: "مولانا افکار و اندیشه هایش را به خواهش چلبی و مریدان در یک کتاب به زبان شعر، که مورد توجه آن زمان بود، گرد آورد. این کتاب از ۶۶۲ تا ۶۷۲، که سال وفات مولاناست، نوشته شد. به شمول دو سالی که مولوی به نسبت درگذشت همسر حسام الدین چلبی چیزی ننوشت و به اصطلاح مدتی این مثنوی تاخیر شد؛ ولی در کل این کتاب دارای شش دفتر است و دفتر هفتمی که حالا چاپ می شود از آن مولوی نیست و من در یک مقاله به این موضوع پرداخته ام."

    مولوی افزون برمثنوی، دیوانی از غزلیات را نیز سروده است که از مهم ترین دیوان های شعری زبان فارسی دری به حساب می آید.

    استفاده مولوی از وزنهای متفاوت و حالت رقصان شعر ها این دیوان را انیس بزم سرخوشان کرده است.

    دیوان کبیر شمس

    دیوان کبیر، که به دیوان شمس تبریزی نیز معروف است، در میان آثار بجا مانده از مولوی جایگاه ویژه دارد.

    این اثر به دلیل حجم بزرگ و نوگرایی های مولوی در عرصه شعر یکی از آثار بی مانند زبان فارسی دری به شمار می رود.

    احمدضیا رفعت، شاعر و استاد دانشگاه، مهم ترین ویژگیهای دیوان کبیر را در گستردگی اوزان و ساختارشکنی های مولوی در شکل غزل می داند.

    او می گوید: "بیان مولانا در غزل ها یک بیان وحشی است؛ اما بسیار زیبا. به این معنی که مولانا در واژه گزینی دقت لازم را به خرج نمی دهد. زبان مولانا بیشتر زبان حال است تا زبان قال. یعنی مولانا تلاشی برای تراشیدن واژه ها و عبارت ها نمی کند. برخلاف تصور همین وحشیانه سرودن مولانا، زیباست و خوب جا افتاده است . تنوع وزن در شعر مولانا زیاد دیده می شود و بیشتر از وزنهای رقصان یا تند استفاده کرده، به دلیل آنکه این غزل ها در محافل سماع سروده شده اند. از قافیه های درونی زیاد استفاده کرده است، با آنکه باور داشته که:

    قافیه اندیشم و دلدار من
    گویدم مندیش جز دیدار من

    با این حال قافیه همیشه جز سرشت بیانی اش شده بود و از ردیف های مرکب معمولا استفاده می کرد. از ترکیب دو واژه یا سه واژه و حتی گاهی یک مصرع ردیف می ساخت. مهمترین مسئله در شعر مولانا حضور موسیقی و حروف بطور دایمی در اشعارش است واین حضور بسیار برجسته است."

    شعر بدون تردید با تخیل رابطه دارد. هر قدر قدرت تخیل شاعر بیشتر باشد به همان اندازه شعر او می تواند چهارچوبهای زمانی و مکانی را در نوردد.

    بیکران

    دکتر رضا براهنی، منتقد، شاعر و نویسنده معروف، قدرت تخیل مولوی را "بیکران" توصیف می کند.

    تخیل
    رضا براهنی
    مسئله اصلی در شعر مولوی قدرت تخیل بیکران اوست. قدرت تخیل مولوی طوری است که زبان را تراشیده به کار نمی گیرد. بلکه زبان را به شکل کلمات زیاد و وزنهای ابداعی بکار می گیرد.
    رضا براهنی
    او می گوید: "مسئله اصلی در شعر مولوی قدرت تخیل بیکران اوست. قدرت تخیل مولوی طوری است که زبان را تراشیده به کار نمی گیرد. بلکه زبان را به شکل کلمات زیاد و وزنهای ابداعی بکار می گیرد. در این موقع حالتی ایجاد می شود که حالت سماع است و رقص است و مخاطب متوجه می شود که در این جا زبان به خاطر زبان به کار نرفته بلکه به خاطر ریتم های این زبان است که از داخل آن جدی ترین رقص کلام بوجود آمده است".

    مضمون اصلی در دیوان کبیر چیست و این اثر چگونه جهان نگری مولوی را بازتاب می دهد؟

    رفیع جنید، شاعر و نویسنده، به این باور است که آثار مولوی در ماهیت از یک منظومه مشخص فکری پیروی می کنند، هرچند که ممکن است از نظر شکلی متفاوت باشند.

    او می گوید: "اگر ما دائره متنی خود را وسیع بگیریم همه اهل معرفت یک کلام را می گویند. به این خاطر نمی شود یک تمایز ذاتی بین دیوان شمس و مثنوی ایجاد کرد. می شود در ظاهر تفاوت هایی نظیر تفاوت قالبی را مطرح کرد. جوهر در همه آثار مولانا یکی است."

    آیات قرآن در دیوان شمس

    تاثیر قرآنکریم بر آثار مولوی از مسایل بدیهی شمرده می شود. این تاثیر گذاری هرچند در مثنوی به وضوح خود را نشان می دهد؛ ولی در دیوان کبیر نیز می توان این تاثیر گذاری را دید.

    بهاالدین خرمشاهی، قرآن پژوه و محقق که به تازگی منتخب دیوان شمس را منتشر کرده، به این تاثیر گذاری اشاره می کند:"گمان می کنم مواردی که نفوذ قرآن را نشان می دهد درهمین ۴۰۰ غزل بیش از ۴۰۰ مورد است. یعنی هر غزلی یک اشاره قرآنی به طور متوسط دارد و حتی بیشتر از یک مورد، یعنی اگر از من بپرسند من به کمتر از سه مورد رای نمی دهم، و چون تعداد غزل های مولانا بیش از سه هزار غزل است دراین صورت اگر سه را میانگین بگیریم، حدود ده هزار اشاره قرآنی در دیوان شمس وجود دارد."

    مولوی هرچند در دیوان کبیر به عنوان شاعری فورانی جلوه می کند، یعنی شاعری که در بند چند و چون ظواهر نیست، ولی یافته ها و برخورد او با زبان، دیوان کبیر را به مخزنی از تعابیر و دریافت های نو تبدیل کرده است.

    سامی عظیمی، شاعرافغان، می گوید :" با هر رویکردی به دیوان شمس نظر انداخته ام قانع شده ام. اگر موسیقی بوده و یا مولفه های قدیمی و امروزی؛ مثل بحث همزمانی در زمانی، توالی و همصدایی حروف و غیره همه در شعر مولانا نمود کامل داشته و هنوز هم می شود جریانهای فکری نوتر به دنبال مولفه های شان در شعر مولانا باشند."

    حماسی

    دکتر رضا براهنی سال ها پیش در کتاب طلا در مس از موجودیت نوعی روح حماسی در مولوی سخن گفته بود.

    تلفیق غنا با حماسه در مولوی به چه صورتی انجام پذیرفته است؟

    دکتر رضا براهنی می گوید: "ما حماسه را به دو گونه می شود ببینیم، یکی روایت قهرمانهاست که آنرا بی شک در فردوسی می بینیم. ولی وقتی به مولانا نگاه می کنیم ما با یک حماسه جدید، با یک چهره پهلوانی از نوع دیگر آن، در مید
    Title (optional)ان پهلوانی، که با روان و روح آدم رابطه دارد، رو به رو می شویم. این یک ماجراجویی درون است که مولانا را به سوی یک حماسه عرفانی سوق می دهد."

    دردهای بشری

    نبوغ
    سهیلا صلاحی مقدم
    نبوغ مولانا در این جاست که آن چنان مسایل بشری را بیان می کند که تا قیامت انسانها می توانند از آثارش بهره برند و روح بزرگش را در آثارش جستجو کرده ولمس کنند. مولانا در کنار ماست و نمرده
    سهیلا صلاحی مقدم
    از سوی دیگر راز جاودانگی آثار مولوی و به ویژه دیوان کبیر در آن است که مولوی دردهای بشری را توانسته چنان بیان کند که برای همه انسانها در تمام اعصار و زمانها قابل فهم باشد.

    سهیلا صلاحی مقدم، استاد دانشگاه الزهرا، می گوید: "نبوغ مولانا در این جاست که آن چنان مسایل بشری را بیان می کند که تا قیامت انسانها می توانند از آثارش بهره برند و روح بزرگش را در آثارش جستجو کرده ولمس کنند. مولانا در کنار ماست و نمرده."

    نثر مولوی

    در میان آثار مهم مولوی یکی نیز فیه مافیه است. کتابی به نثر، که عمدتا در راه و روش تزکیه نفس نوشته شده است.

    رفیع جنید نثر این اثر را نثری در ادامه تکامل نثر عارفانه فارسی دری می داند. او می گوید: "وجوه تشابه قالبی و عینی بین معارف سلطان العلما و فیه مافیه زیاد است. وجوه تشابه نثر شیخ احمد غزالی با فیه مافیه هم زیاد است."

    مولوی افزون بر آثار مدونی که از خود برجای گذاشت، امروزه روشی در سنت صوفیانه نیز به او منسوب شده است. این طریقه که عمدتا در کشور های نظیر ترکیه بیشترین هواداران را دارد به نام فرقه مولویه خوانده می شود.

    محب بارش، استاد دانشگاه کابل، می گوید: "در فرقه های دیگر اهل تصوف برای رسیدن به وحدت الوجود مراتبی است. در هر مرتبه ذات یکتا یک نام ظاهری دارد. در فرقه مولویه این طور نیست که سالک طی مراحل سیرو سلوک کند. یکباره می آید و مقابل پیرش می نشیند و از ویژه گی دیگر فرقه مولویه این است که اساس کارش همانند اساس کار فرقه ملامتیه است. مولانا پایه فرقه مولویه را نگذاشت بلکه حسام الدین این فرقه را راه آنداخت".

    اندیشه ها و آموزه های مولوی اعصار و سده ها را در نوردیده و امروزه در غرب و شرق طرفداران زیادی را به دور خود گردآورده است.

    اساس اندیشه های مولوی چیست و چرا این همه در غرب و شرق به او علاقمندی وجود دارد؟

    این موضوع برنامه دیگری از رشته برنامه های آفتاب عشق است.

    zaterdag 2 februari 2008

    بخش يازدهم آفتاب عشق : روزيكه قونيه گريست

    بخش یازدهم آفتاب عشق: روزی که قونیه گریست
    سعید حقیقی
    در برنامه گذشته آفتاب عشق، داستان ما از زندگی مولانا جلال الدین بلخی به آنجا رسید که پس از شمس تبریزی، شخص دیگری به نام صلاح الدین زرکوب وارد زندگی مولانا می شود و همانند شمس، مورد عنایت خداوندگار بلخ قرار می گیرد. ولی این شخص نیز پس از ده سال همنشینی با مولوی جهان را وداع می گوید و مولوی بار دیگر در فراق عزیزی به سوگ می نشیند.
    در برنامه یازدهم، از سومین فردی که در زندگی مولانا جایگاه ویژه ای یافت، سخن می گوییم.
    مولانا، پس از شمس و صلاح الدین زرکوب، نسبت به حسام الدین حسن بن محمد بن حسن معروف به چلبی، بیشترین عنایت را دارد.
    احمدضیا رفعت، نویسنده و استاد دانشگاه، می گوید: "با رحلت صلاح الدین زرکوب ما با چهره دیگری آشنا می شویم که به حریم معنوی مولانا وارد می شود و او حسام الدین چلبی است که مولانا او را به عنوان خلیفه خود می پذیرد."
    حسام الدین چلبی
    خانواده حسام الدین، اصالتاً از ارومیه بودند و به قونیه هجرت کرده بودند. او در سال ۶۲۲ هجری قمری در این شهر زاده شد.
    چلبی لقبی است که به نشانه احترام و بزرگداشت به حسام الدین حسن داده شده و مولوی بارها در مثنوی از آن یاد کرده است.
    محب بارش، استاد دانشگاه کابل، دلیل احترام زیاد مردم به حسام الدین را وجه تخلص او می داند و می گوید: "چلبی به معنی بزرگ، آقا و خواجه است و کسی را که احترام داشته باشند به ترکی چلبی می گویند."
    آقای بارش، دلیل احترام زیاد مردم به حسام الدین را، تخلصل او (چلبی) می داندحسام الدین چلبی از جوانمردان زمان خود بوده است و گفته می شود که خانواده او به فتوت و جوانمردی در قونیه بلند آوازه بودند.
    استاد بدیع الزمان فروزانفر در کتاب "مولوی" در مورد حسام الدین چنین نگاشته است: "علاوه بر لقب حسام الدین و عنوان چلبی، او به ابن اخی ترک نیز معروف بوده و علت این شهرت آن است که پدران وی از سران طریقه فتوت و جوانمردان بوده اند و چون این طایفه به شیخ خود اخی می گفته اند به نام اخیه و اخیان نیز مشهور شده اند و حسام الدین را هم به مناسبت آن که پدر و جدش شیخ فتیان بوده اند ابن اخی ترک گویند."
    و اما حسام الدین چگونه وارد زندگی مولانا شد؟ به گفته بسیاری از تاریخ نگاران ادب فارسی دری، حسام الدین از همان آوان جوانی با مولانا آشنا شده و از مریدان او بوده است.
    محب بارش، می گوید: "حسام الدین چلبی، مانند شمس، سیمای ظاهری پر کششی داشت. دستار بندی خاص، بینی عقابی و چشمان گیرا، زیبایی و جاذبه خاصی به او داده بود".
    در ضمن او از دیرزمانی با مولانا بوده است و مولانای سوخته دل، که به دنبال مونس می گشته، چلبی را، پس از مرگ صلاح الدین، به عنوان نزدیک ترین همنشین خود انتخاب می کند. چلبی از نوجوانی در خدمت مولانا بوده و حالات درونی مولانا را خوب درک می کرده است.
    آغاز مثنوی
    نی نامه
    شبی حسام الدین چلبی مولانا را تحریک به تدوین کتابی همچون اسرارنامه و حدیقه می کند. مولانا همان لحظه دست در دستار می برد و همان هجده بیت معروف به نی نامه را از گوشه دستار خود بیرون می کند و به چلبی می دهد و سرودن مثنوی از همین جا آغاز می شود

    یونس طغیانپس از مرگ صلاح الدین زرکوب، مولوی به حسام الدین چلبی بیشترین توجه را معطوف می دارد و حتی به تقاضای او به سرایش مثنوی آغاز می کند.
    یونس طغیان ساکایی، استاد دانشگاه کابل، به این باور است که انگیزه سرودن مثنوی اصلاً در نزد مولانا وجود داشته است.
    او می افزاید: "در آن زمان الهی نامه، حدیقه سنایی و اسرارنامه عطار در نزد شاگردان مولانا زیاد معتبر بود و آن را می خواندند؛ خاصتاً الهی نامه را. در همین وقت است که شبی حسام الدین چلبی، مولانا را تحریک به تدوین کتابی همچون اسرارنامه و حدیقه می کند. او به مولانا می گوید که بزرگان اندیشه کتابهایی نوشته اند، چه می شود که شما نیز کتابی را انشاء کنید تا شاگردان از آن استفاده کنند و مولانا همان لحظه دست در دستار می برد و همان هجده بیت معروف به نی نامه را از گوشه دستار خود بیرون می کند و به چلبی می دهد و سرودن مثنوی از همین جا آغاز می شود."
    دوستی و موانست مولوی با حسام الدین، چنان عمیق و مملو از ارادت است که حتی مولوی کتابت مثنوی را بر عهده حسام الدین می گذارد و او نیز پیوسته آنچه را که مولوی می گوید به تحریر در می آورد.
    محب بارش می گوید: "مولانا و چلبی از شام شروع می کردند و تا صبح می گفتند و یک لحظه باز نمی ایستادند. چون چلبی یار و یاور و همدل و همراز مولانا بود هر جا می رفتند با هم بودند. و چون طبع مولانا شکوفا می شد و فوران می کرد، چلبی یاداشت می کرد. قلم و کاغذ هیچگاهی از چلبی دور نمی شد."
    ولی دکتر توفیق سبحانی، مولوی شناس ایرانی، بر این باور است که دقیقاً تاریخ آغاز سرایش مثنوی مشخص نیست.
    او می گوید: "دقیقاً آغاز نوشتن مثنوی را نمی شود حدس زد؛ زیرا در مثنوی تنها در یک جا تاریخ ذکر شده است و آن هم ۶۶۲ در آغاز دفتر دوم است؛ ولی حدوداً، با توجه به مرگ صلاح الدین در ۶۵۷، آغاز مثنوی را همین سال یا سال ۶۵۶ می شود گفت و باز معلوم نیست که چه وقت به پایان رسیده؛ ولی با توجه به نوشته های بهاءولد، فرزند مولانا، مثنوی در حدود یک ماه قبل از وفات مولانا تمام شده است."
    آخرین غزل
    حسام الدین چلبی، تا پایان زندگی خداوندگار بلخ با او همدم و همراز است و شبی هم که مولوی چشم از جهان فرو می بندد حسام الدین آخرین غزل مولوی را، که خطاب به پسرش سلطان ولد سروده شده است، کتابت می کند.
    محب بارش، استاد دانشگاه کابل، می گوید: "در ایام زندگی مولانا و حضور شمس چلبی توانسته بود خود را مطرح بسازد و مولانا گفته بود که اگر قبل از چلبی وفات کرد او جانشین مولوی خواهد بود و همین گونه هم شد."
    رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
    ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
    ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
    خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
    از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
    بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
    ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
    برآب دیده ما صد جای آسیا کن
    برشاه خوبرویان واجب وفا نباشد
    ای زرد روی عاشق توصبرکن وفا کن
    بس کن که بیخودم من ور تو هنر فزایی
    تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
    روزی که خبر درگذشت مولوی به گوش مردم قونیه می رسد همگان در رفتن او اشک می ریزند و فغان می کنند.
    آفتاب عشق در خاک
    قونیه در ماتم مولوی
    اهل قونیه از خرد و بزرگ در جنازه مولانا حاضرشدند و عیسویان و یهود نیز که صلح جویی و نیک خواهی وی را آزموده بودند به هم دردی اهل اسلام شیون و فغان می کردند و شیخ صدرالدین برمولانا نماز خواند و از شدت بی خودی و درد نعره ای بزد و از هوش برفت

    بدیع الزمان فروزانفراستاد بدیع الزمان فروزانفر در کتاب مولوی روز به خاک سپاری مولوی را این گونه به تصویر می کشد: "اهل قونیه از خرد و بزرگ در جنازه مولانا حاضرشدند و عیسویان و یهود نیز که صلح جویی و نیک خواهی وی را آزموده بودند به هم دردی اهل اسلام شیون و فغان می کردند و شیخ صدرالدین برمولانا نماز خواند و از شدت بی خودی و درد نعره ای بزد و از هوش برفت.
    جنازه مولانا را به حرمت تمام برگرفتند و در تربت مبارک مدفون کردند و قاضی سراج الدین در برابر تربت مولانا این ابیات را برخواند:
    کاش آن روز که در پای تو شد خار اجل
    دست گیتی بزدی تیغ هلاکم برسر
    تا در این روز جهان بی تو ندیدی چشمم
    این منم برسر خاک تو که خاکم برسر."
    آفتاب شهرت مولوی پس از درگذشت او نه تنها خاموش نشد بلکه روز تا روز تابش آن سرزمین های تازه ای را فتح کرد و جهان گستر شد.
    مولوی میراث بزرگی از اندیشه و تفکر را برای نسل های آینده بر جای گذاشت. این میراث بزرگ هم اکنون در شرق و غرب مورد توجه و استفاده است.
    ولی این موضوع برنامه آینده از رشته برنامه های آفتاب عشق است.

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •  
  • بازگشت به صفحه اصلی