• بازگشت به صفحه اصلی
  • zaterdag 19 januari 2008

    عشق دو سویه: رابطه مولانا و شمس تبریزی

    عشق دو سویه: رابطه مولانا و شمس تبریزی

    همایش مولانا در بلخ


    در برنامه پنجم آفتاب عشق، از دیدار مولوی با شمس تبریزی و انقلاب روحی و معنوی ناشی از این دیدار در روان مولوی گفتیم.

    برنامه ششم، به علل و عوامل این تحول عظیم و نقش متقابل شمس و مولانا بر یک دیگر می پردازد.

    دیدار شمس و مولوی از رویدادهای عجیب و راز آلود تاریخ انسان است که از روزگاران گذشته تا حالا مورد توجه بوده و محققان فراوانی را واداشته است تا در این مورد تحقیق کنند و علاقمندان زیادی با عطش تمام این نوشته ها و آثار را بخوانند.

    در این مورد، که اگر مولوی استعداد لازم را نمی داشت، شمس نمی توانست بر او تاثیر بگذارد، سخن بسیار گفته شده و همچنین در مورد تاثیر و تاثر این دو شخصیت بر یک دیگر نیز به گونه های متفاوتی بحث های فراوانی انجام شده است.

    بهانه

    مدح خود
    عبدالغنی برزین مهر
    مولانا در چندین جای گفته که منظور از مدح کسانی چون شمس یا صلاح الدین یا سید سردان خودش بوده است
    دکتر برزین مهر
    دکتر عبدالغنی برزین مهر، استاد دانشگاه بلخ، به این نظر است که شمس برای مولانا در حد یک "بهانه" بوده و در این میان نقش اصلی و بنیادی به مولوی تعلق دارد.

    آقای برزین مهر می گوید: "مولانا در کودکی از محضر سید برهان الدین محقق ترمذی فیض می برد و 'سید سردان' مولانا را خوب شناخته بود و می دانست که آینده وی چگونه است . بعد از آن عطار او را می شناسد و می گوید 'زود باشد که این پسر آتش اندر سوختگان عالم زند' و حتی زمانی که شهاب الدین سهروردی مولانا را می بیند که از عقب پدرش، سلطان العلما، روان است، می گوید 'بحر از عقب جوی روان است'؛ حتی خود مولانا در دیوان کبیر می گوید:
    شمس تبریزی که شاه و دلبر است -- با همه شاهنشهی جاندار ماست".

    به گفته آقای برزین مهر، "جاندار" در فرهنگ به معنی محافظ است؛ و "همچنین مولانا در چندین جای دیگر نیز گفته که منظور از مدح کسانی چون شمس یا صلاح الدین یا سید سردان خودش بوده است."

    تاثیرشخصیت های طراز اولی، که مولوی از کودکی با آنها حشر و نشر داشته، به باور بسیاری از ادبیات پژوهان، در زندگی او پیش از آشنایی با شمس به چشم می خورد.

    پرسش بی پاسخ

    رفیع جنید، شاعر و نویسنده افغان، به این پندار است که وضعیت مولانا در صورت ندیدن شمس مانند سوالی است که جوابی ندارد.

    او می گوید: "مولانا، قبل از دیدار با شمس، عارفی است صاحب مقامات ، صوفی ئی است صاحب مکاشفات. او در دامان کسانی چون سلطان العلما و سید برهان الدین محقق ترمذی پرورش یافته و از فیوضات شیخ نجم الدین کبری، که مراد پدرش بود، به شکل غیر مستقیم بهره برده است."

    مرحله تحول

    ولی با این حال تاثیر این شخصیت ها و شخصیت های دیگر که در روزگار خود از سرآمدان به شمار می رفتند، سبب آن تغییر بزرگ روحی در زندگی مولوی نشد.

    'خواب شمس'
    توفیق سبحانی
    از مقالات شمس چنین بر می آید که شمس می خواسته تا کسی را بیابد تا هر چه می گوید آن مخاطب دریابد؛ و شبی در خواب می شنود، که به او می گویند: آنچه تو می خواهی در روم است؛ و حتی شبی دیگر نیز در خواب همین مسئله پیش می آید. آنگاه شمس به سوی قونیه می رود
    دکتر سبحانی
    اسماعیل اکبر، نویسنده و پژوهشگر افغان می گوید: "مولانا در اثر چهل سال ریاضت و عبادت به مرحله ای رسیده بود که باید در او تحولی بزرگ رونما می شد و هیچ کس، جز شمس، نتوانست این تحول را در مولانا ایجاد کند این دو از انسان های نمونه تاریخ هستند که همانند شان در جهان کمتر ظاهر شده است."

    پس سوال اصلی اینجاست که شمس به مولانا چه گفت که پیش از آن از استادان خود نیاموخته بود؟

    یونس طغیان ساکایی، استاد دانشگاه کابل، می گوید: "مولانا از شمس چیزهایی آموخت، که در مدرسه نیاموخته بود. شمس با علم حال سرو کار داشت و مولانا در شمس چیزهای دید که در هیچ کس دیگر ندیده بود؛ پس همان بود که عاشق شمس شد و از همه دنیا و مافیها برید و فقط به شمس پرداخت."

    همزبان

    از شواهد و اسنادی که در مورد شمس وجود دارد، بر می آید که او نیز در پی کسی بوده است که بتواند تحمل سخنان و نظرات او را داشته باشد.

    تحول
    اسماعیل اکبر
    مولانا در اثر چهل سال ریاضت و عبادت به مرحله ای رسیده بود که باید در او تحولی بزرگ رونما می شد
    اسماعیل اکبر
    به عقیده دکترتوفیق سبحانی، از مولوی شناسان ایران، شمس همیشه دنبال یک همزبان، که او را و سخنش را تحمل کند، می گشت و آن کس، جز مولانا، کسی نبود.

    او می افزاید: "از مقالات شمس چنین بر می آید که شمس می خواسته تا کسی را بیابد تا هر چه می گوید آن مخاطب دریابد؛ و شبی در خواب می شنود، که به او می گویند: آنچه تو می خواهی در روم است؛ و حتی شبی دیگر نیز در خواب همین مسئله پیش می آید. آنگاه شمس به سوی قونیه می رود."

    زندگی شمس

    شمس، پیش از آن که با مولانا دیدار کند، به گونه "ملامتیان" می زیسته و همیشه تلاش داشته است تا هویت خود را از دیگران پنهان نگهدارد.

    اسماعیل اکبر، می گوید :"شمس از رهروان بزرگ فرقه ملامتیه بود. او کوشش می کرد هیچ وقت مورد پذیرش کسی قرار نگیرد. همیشه دور از همه بود و در اجتماع نمی جوشید. به دلیل نگاه های خاص هستی شناسانه اش همیشه آزار دیده بود؛ به همین خاطر همیشه خود را از دیگران پنهان می کرد. شمس آدم بی نظیر و عجیبی بود. چنین کسی ضرورت داشت تا کسی او را درک کند و جذب خود سازد."

    اسیر عشق

    شعر
    یونس طغیان
    عشق سوزان مولانا به شمس، اسباب بزرگ سرایش شعر توسط مولانا می شود
    یونس طغیان
    ولی با این حال آقای اکبر، چون شماری از مولوی پژوهان، به این نظر است که تاثیر شمس و مولانا "دو سویه" بوده است و یکی بدون دیگری نمی توانسته به این همه شهرت عالمگیر دست پیدا کند.

    او می گوید: "کمتر کسی پیدا می شود که مانند مولانا یکباره پشت پا به همه عزت و جلالت و منزلت بزند و چنان خاکی شود که دیگر از گذشته اش چیزی بجا نماند . مولانا درگیر علم قال بود که شمس او را آزاد ساخت و اسیر "عشق" کرد."

    این دیدگاه، هرچند از سوی شماری از مولوی شناسان و محققان ادب دری تایید شده است، ولی یونس طغیان ساکایی می گوید مولوی پیش از آشنایی با شمس شعر نمی سروده است؛ پس گنجینه بزرگی را که مولوی بر ادب دری افزوده در نتیجه تاثیر شمس بوده است.

    آقای طغیان همچنان می گوید: "دیدار با شمس، از مولانا، یک عاشق می سازد، که این عاشق به نوبه خود یک شاعر بزرگ است. اصلا عشق سوزان مولانا به شمس، اسباب بزرگ سرایش شعر توسط مولانا می شود."

    حضور شمس را در قونیه بسیاری از مریدان و نزدیکان مولوی برنتافتند و در پی آن شدند، که علیرغم تمایل مولانا به شمس، زمینه بیرون شدن او را از قونیه فراهم کنند.

    این موضوع بخش هفتم از رشته برنامه های آفتاب عشق است.

    Geen opmerkingen:

  • بازگشت به صفحه اصلی
  •  
  • بازگشت به صفحه اصلی